
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۰
۱
نباشد عقدهای در خاطر ار ابنای دنیا را
به سان رشتهٔ گوهر به هم راهیست دلها را
۲
به خال روی رنگی میدهم نسبت سویدا را
نهان در گرد کلفت دیدهام از بس که دلها را
۳
شوم چون اشکریزان در تمنای گل رویی
سرشکم دامن گلچین کند دامان صحرا را
۴
ز وحشت درتنم هر موج خون باشد رگ برقی
سراغم منصب آوارگی بخشیده عنقا را
۵
زبان نازش از هر جنبش ابرو بفهماند
که اینک با همین شمشیر گیرم ملک دلها را
۶
بود هر مد آهم رشته طول امل جویا
نهان کردم زبس در پرده های دل تمنا را
تصاویر و صوت

نظرات