جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۰۰

۱

پیش از آن دم که قضا در پی ایجادم بود

عکس رخسار تو در آینهٔ یادم بود

۲

هست دل در طلب هر چه میسر نبود

آنچه از دیده نهان بود پریزادم بود

۳

همچو برگی که زگل بر سر خاری ریزد

دور ازو بر مژه لخت دل ناشادم بود

۴

صید دل شکر که منت کش صیاد نشد

موج خوناب جگر خنجر فولادم بود

۵

لب فرو بستنش امروز ز اندیشهٔ غیر

سیر آهنگ تر از شوخی فریادم بود

تصاویر و صوت

نظرات