
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۰۲
۱
چو مست باده رخ از روزنی برون آرد
چه روی نام خدا گلشنی برون آرد
۲
زگرد بالش خورشید تکیه گه سازی
چو شبنمت ز خود از دیدنی برون آرد
۳
چه عقده ها که تواند گشود تدبیری
هزار خار ز پا سوزنی برون آرد
۴
عزیز مصر نکویی بود به سینه دلت
اگر ز چنگ هوس دامنی برون آرد
۵
چو تار سوزن از ایام هر که مالش یافت
امید هست سر از روزنی برون آرد
۶
ز دل کسی که رسن پیچ طول آمال است
به هر نفس زدن اهریمنی برون آرد
۷
غم دلی که ره عشق را گرفت مخور
که رفته رفته سر از مأمنی برون آرد
۸
بسا محال کزو یافت صورت امکان
بیار می که غم از چون منی برون آرد
۹
به طور آن غزل صائب است این جویا
مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد
نظرات