
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۱۲
۱
زاضطراب چو موج سراب آب نخورد
دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد
۲
شبی که مغز جگر را به روی کار نداشت
ز خونفشانی مژگان تر دل آب نخورد
۳
دل است قابل فیضان درد از اعضاء
بلی شکست بجز فرد انتخاب نخورد
۴
چرا چو غنچه شمیم گل آید از دهنش
به جای باده اگر شوخ من گلاب نخورد
۵
علو همت شمشیر یار را نازم
کمر به خون دلم تا نبست آب نخورد
۶
اسیر ساده دلیهای زاهدم جویا
غم زمانه بخورد و شراب ناب نخورد
نظرات