
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۱۷
۱
من که در سیر گلم بیخودی مل باشد
می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد
۲
خودنما گشته سر زلف تو از هر سر موی
لازم طول امل عرض تجمل باشد
۳
با دل سوخته ام گرمی سرشار مکن
که علاجش به تباشیر تغافل باشد
۴
دور از آن زلف دلم بسکه پریشان حالست
آه آشفته من سایهٔ سنبل باشد
۵
هر که در بحر تمنای تو افتد چون موج
دست و پا بازند اگر کوه تحمل باشد
۶
می کشد آخر کارش به پریشانحالی
غنچه سان دل ز چه در بند تمول باشد
۷
کی به طوفان حوادث روم از جا جویا
لنگر زورق دل بار تحمل باشد
نظرات