
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۲۳
۱
دل آشفتهٔ من کی دماغ گلستان دارد
که شاخ گل به چشمم حکم تیغ خونفشان دارد
۲
بود در پردهٔ نومیدیم امیدواریها
که در خود هر گره چون غنچه ناخنها نهان دارد
۳
بلغزد پای دلها بسکه سوی پستی فطرت
زمین در دیدهٔ مردم شکوه آسمان دارد
۴
نمی باشد دو رنگی در طریق راستان جویا
که شمع بزم در دل هر چه دارد، بر زبان دارد
نظرات