
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۳
۱
زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را
عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را
۲
زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم
به خود پیچیدن او می نماید پیچ و تابم را
۳
به یک لبخند قانع نیست دل، ساقی سرت گردم
تبسم بیشتر کن، شورتر گردان کبابم را
۴
شب هجران دلم را می گزد پیمانه پیمایی
زبان مار سازد دوریت موج شرابم را
۵
دلم افلاک را از هر طپش در لرزه اندازد
به چشم کم نشاید دید جویا اضطرابم را
نظرات