
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۳۱
۱
پا ز سر در ره شوقش چو شرر باید کرد
خردهٔ جان به کف از خویش سفر باید کرد
۲
این شکرخند کز ابنای زمان می بینی
لب خمیازهٔ شیر است حذر باید کرد
۳
تا دل اهل بصیرت خورد از دیدنت آب
فکر گردآوری خود چو گهر باید کرد
۴
هیچ دانی زچه مقراض دو پلکت دادند
یعنی از غیر خدا قطع نظر باید کرد
۵
تا دلت مطلع انوار حقیقت گردد
سعی در پاکی طینت چو سحر باید کرد
۶
پای توفیق بهرآه آر و دل از دست مده
کار هر گه به افتاد جگر باید کرد
۷
ذکر و فکر سخنم دل نگشاید جویا
بعد از این ذکر دگر فکر دگر باید کرد
نظرات