جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۳۷

۱

ماه من از بام قصر امروز چون سر برکشید

آفتاب از صبحدم سر در ته چادر کشید

۲

می رود بیرون ز آغوشش تن از جوش صفا

همچو ماه چارده تا خویش را در برکشید

۳

پرنیان رنگ آن رخسار از بس نازک است

چشمم از تار نگه این صفحه را مسطر کشید

۴

در ترازوی تمیز ما بود ناقص عیار

خاک کوی یار را هر کس که با گوهر کشید

۵

ماه نو بی منت خورشید شد بدر تمام

تا به طاق ابروی مردانه ات ساغر کشید

۶

از ضعیفی در نمی آید به هر اندیشه ای

هر مصور کی تواند صورت لاغر کشید

۷

همچو خورشید برین تاج سر افلاک شد

هر که او جویا به استغنا سر از افسر کشید

تصاویر و صوت

نظرات