جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۴۰

۱

از رفتنت خوشی ز چمن دور می شود

هر غنچهٔ گلی دل رنجور می شود

۲

از بی دماغی ام سر گلگشت باغ نیست

کآنجا ز شور خندهٔ گل شور می شود

۳

ظالم مکن ستم به ضعیفان که روز حشر

هر مور صد برابر زنبور می شود

۴

مانند ریگ شیشهٔ ساعت عجب مدان

گر گور خاکسار پر از نور می شود

۵

ای دل جراحتت نپذیرد علاج کس

چون گل ز بخیه زخم تو ناسور می شود

۶

هر روز اینچنین که شود روزگار تنگ

این عرصه رفته رفته دل مور می شود

۷

از جوش آرزو دل ابنای روزگار

پرشورتر ز خانهٔ زنبور می شود

۸

جویا ز شوق جان سپرد یا علی، اگر

داند که با سگان تو محشور می شود

تصاویر و صوت

نظرات