جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۴۶

۱

خون دلم چو از سر مژگان فرو چکید

صاف نشاط از آن لب خندان فرو چکید

۲

آبی که خورده بود دل از دیدن تو دوش

امروز اشک گشت و ز مژگان فرو چکید

۳

در گلشنی که سرو تو رنگ خرام ریخت

خوناب ناله از لب مژگان فروچکید

۴

می خوردی و زلال طراوت زعارضت

چون اشک اهل درد به دامان فروچکید

۵

بر تن گریست بی تو ز بس مو بمو مرا

چون شمع اشک من زگریبان فروچکید

۶

نام خداچو صاف صبوحی به لب نهاد

طوفان رنگ زان رخ رخشان فرو چکید

۷

از آه دردناک من امروز چرخ را

خون شفق زگوشهٔ دامان فروچکید

۸

جویا به کام تلخی هجران چشیده ام

آب نبات زان لب خندان فروچکید

تصاویر و صوت

نظرات