جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۵۲

۱

چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد

که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد

۲

چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم

گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد

۳

غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد

گهی کز بیم خویش رنگ بر رخسار ما گردد

۴

کمر بر خواری ارباب همت بسته چرخ دون

به آب روی مردان روز و شب این آسیا گردد

۵

ببر از آرزو گر مدعای ترک خود داری

که این حاجت روا از فیض ترک مدعا گردد

۶

چه بیباکانه بر می داری از عارض نقابت را

مبادا زورقم طوفانی موج صفا گردد

۷

چنان جویا ز بار کلفت خاطر بود سنگین

که تا آهم برون آید ز لب زنجیر پا گردد

تصاویر و صوت

نظرات