جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۶۱

۱

شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند

همچو طنبورم به تن هر رگ جدا افغان کند

۲

شوخ بیباکی مرا از بس به دل افکنده شور

قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد طوفان کند

۳

جوهر تیغت زقرب آن میان بر خویشتن

آنقدر ناله که شمشیر ترا سوهان کند

۴

عشق را مشکل بود در سینه مخفی داشتن

شعله را تا کی کسی در نیستان پنهان کند

۵

چون خیال عارضش را دیده بسپارد به دل

یوسفی را بی گنه محنت کش زندان کند

تصاویر و صوت

نظرات