جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۶۲

۱

هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد

آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد

۲

کفر و دین را امتیازی نیست در بازار عشق

این ترازو خاک را با زر برابر می کشد

۳

در پی عرض هنر هرگز نباشد اهل دل

همچو تیغ آیینه کی منت زجوهر می کشد

۴

می کشد از رشک آن رخسار و ابرو مهر و ماه

آنچه زان داندان و زان لب شیر و شکر می کشد

۵

با قلندر مشربان ای محتسب دشمن مباش

آه ازان هویی که شبها از دلی سر می کشد

۶

چشم داغ دل به ذوق دیدنت مانند شمع

از شکاف سینه هر دم گردنی بر می کشد

۷

چون توانم آه را بال و پر پروانه داد

گر کشم جویا نفس آن شوخ خنجر می کشد

تصاویر و صوت

نظرات