
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۶۷
۱
خامه ام گاهی به او گر نامه ای انشا کند
چون زبان کودکان در سالهایش واکند
۲
چون سحر نور سعادت از جبینش لامع است
هر که شب را روز در اندیشهٔ فردا کند
۳
مژده یاران کز وفور ناز امشب دور نیست
چشمش استغنا اگر در کار استغنا کند
۴
می درد از تیره روزی پردهٔ ناموس عشق
شعله در شب خویشتن را بیشتر رسوا کند
۵
پیش من نام خدا رعناتر از شاخ گلی است
دست خونریزی چون بهر کشتنم بالا کند
۶
آنچنان کز شعله چشم شمع محفل می پرد
مضطرب دلهای ما را عشق بی پروا کند
نظرات