جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۵۶۹

۱

چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون می‌رود

نافه می‌بالد چنان کز پوست بیرون می‌رود

۲

می‌کشد با آنکه بار یک جهان دل را به دوش

سرو آزادم ببین نام خدا چون می‌رود

۳

بس که چشم میْ‌پرستت دشمن هشیاری است

گر فلاطون آید از بزم تو مجنون می‌رود

۴

جهل باشد رنجش از دخل کج ارباب جهل

حرف در بیدردی یاران محزون می‌رود

۵

من نمی‌گویم تویی دزد دل اما چون کنم

کز کنارم تا سر کویت پی خون می‌رود

۶

گر فتد جویا به دریا عکس روی ما من

همچو سیل تند هامون سوی جیحون می‌رود

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۶۸۵

نظرات