
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۸۲
۱
زفن خویش نفعی اهل فن هرگز نمی یابد
زبان چون گوش فیضی از سخن هرگز نمی یابد
۲
چو ریگ شیشهٔ ساعت کسی ذوق سفر داند
که آرام و سکون را در وطن هرگز نمی یابد
۳
برون از پوست سیر عالم آزادگی خواهم
تنم آسایشی زین پیرهن هرگز نمی یابد
۴
زآب دیده می بالد گل داغ جگر جویا
جز اشک ما طراوت این چمن هرگز نمی یابد
نظرات