
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۹
۱
هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا
پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا
۲
چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن
در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا
۳
غنچه گردید از فشار پنجهٔ غم سینه ام
تنگی دل در قفس دارد بیابان مرا
۴
گر به خاک افتادم از عجزم مباش ایمن که هست
خندهٔ شیران لب زخم نمایان مرا
۵
از صفای سینه ام آئینه ساز جلوه شو
مطلع صبح سعادت کن گریبان مرا
۶
جرأتم در معصیت افزون شد از امید عفو
ابر رحمت سبز دارد کشت عصیان مرا
۷
خرمن عصیان رود جویا به سیلاب فنا
پنجهٔ لطفش بیفشارد چو دامان مرا
نظرات