
جویای تبریزی
شمارهٔ ۵۹۴
۱
دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد
سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد
۲
دل غمدیده را آخر هجوم گریه کند از جا
چو سیلابی که سنگ از دامن کهسار می آرد
۳
ز بس لبریز او شد تنگنای خاطرم جویا
نفس از سینه ام بر لب پیام یار می آرد
نظرات