جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۱۹

۱

بگو به پیرمغان که شبها به روی میخواره درنبندد

که هر که بهر شکست دلها کمر ببندد، کمر نبندد

۲

شب فراقت سر تو گردم به گرد خاطر مگرد چندین

حذر که آهم چو نخل شعله بری به غیر از شرر نبندد

۳

زبخت واژون و جوش گریه ز طالع دون و فرط زاری

هجوم اشکم شب وصالت عجب که راه نبندد

۴

به ترک دنیا مگر توانی ز رنج مردن نجات یابی

کسی که در شد به کنج عزلت کمر به قصد سفر نبندد

۵

به آب و تاب گل جمالت به حسن رخسار و عقد دندان

هوا نگرید چون نخندد سمن نروید گهر نبندد

تصاویر و صوت

نظرات