جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۲۳

۱

بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند

بی‌نیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند

۲

از شکفتن غنچه آب روی گلشن را فزود

گوییا مشت گلابی بر رخ گلها فشاند

۳

روسفیدی را که دل گنجینهٔ مهر تو شد

بر جهان چون صبحدم دامان استغنا فشاند

۴

چشم دارم سرو رعنایی برون آید زخاک

تخم اشکی دیده ام کز یاد آن بالا فشاند

۵

بسکه از نظارهٔ او در گداز حیرت است

شمع محفل پیه چشم از دیدهٔ بینا فشاند

۶

هر که بشکسته ست از سنگ جفا جویا دلی

در حقیقت پیش راهش ریزهٔ مینا فشاند

تصاویر و صوت

نظرات