
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۲۴
۱
از زمین و آسمان هرگز دلم آبی نخورد
تر نمی گردد دماغ خواهشم زین صاف و درد
۲
پاس خود کی می تواند اهل نخوت داشتن
خویش را گم می کند آری به خود هر کس سپرد
۳
ایمن است از دست انداز خزان حادثات
در ره آزادگی چون سرو هر کس پا فشرد
۴
دوش آن ماه تمام از روزنم طالع نشد
تا سحرگه دیده ام بی او کواکب می شمرد
۵
سود می گردد زیانها جمله در بازار او
هر که جویا خویش را در عشق بازی باخت، برد
نظرات