
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۲۶
۱
زخم دلم چو غنچه فراهم نمی شود
ممنون چرب نرمی مرهم نمی شود
۲
از منعمی بخواه که هر چند می دهد
هیچ از خزانهٔ کرمش کم نمی شود
۳
زاهد، به حسن خلق، گرفتم فرشته شد
اما هزار حیف که آدم نمی شود
۴
با آنکه هست بر دل سنگین بنای او
هرگز اساس عهد تو محکم نمی شود
۵
صبحی نشد که جانب خورشید عارضت
چشمم روان چو دیدهٔ شبنم نمی شود
۶
بتوان عیار مرد گرفت از فروتنی
شمشیر اصیل تا نبود خم نمی شود
۷
اعجاز حسن بین که زگلزار عارضش
جویا به چیدن تو گلی کم نمی شود
تصاویر و صوت

نظرات