
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۳۲
۱
آمدی چون چشم روزن دیده بیخواب از تو شد
همچو گوهر خلوتم لبریز مهتاب از تو شد
۲
برق حسنت مضطرب سازد دل فولاد را
بی مروت! جوهر آیینه سیماب از تو شد
۳
آتش است آتش، منه دست نوازش بر دلم
با وجود آنکه عمری پیش ازین آب از تو شد
۴
عاشق آزاری به این حد شیوهٔ خوبان نبود
جای من در نازنینان این ادا باب از تو شد
۵
رفتی و رنگ رخم دیشب سبک خیز از تو بود
آمدی و بخت غیر امشب گرانخواب از تو شد
۶
اینقدرها شکوه از سودای عشق او چرا؟
نیم نازی کرده ای نقصان و داراب از تو شد
تصاویر و صوت

نظرات