جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۳۴

۱

چو او در بزم ارباب هوس می‌رفت و می‌آمد

مرا جان در بدن همچون نفس می‌رفت و می‌آمد

۲

ز شوق دیدن لعلش سحرگه غنچهٔ گل را

تذرو رنگ بیرون از قفس می‌رفت و می‌آمد

۳

اگرچه پای سعیم بود در دامان صبر، اما

دلم در سینه مانند جرس می‌رفت و می‌آمد

۴

روان بی‌قرار از جسم غم فرسوده‌ام بر لب

به شوق پای‌بوست هر نفس می‌رفت و می‌آمد

۵

ز دل‌سختیش جویا همچنان کز کوه برگردد

فغانم جانب فریادرس می‌رفت و می‌آمد

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۷۱۱

نظرات