
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۴۱
۱
آنکه زلفش به دلم دست تطاول پیچد
دود در خلوتش از نکهت سنبل پیچد
۲
پلکها چون بگذارد بهم از مستی خواب
سرمه از نرگس او در ورق گل پیچد
۳
مخزن گوهر مقصود شود همچو صدف
پای سعی آنکه به دامان توکل پیچد
۴
داغ دارد دل مستغنی ما منعم را
پنجهٔ بی طعمی دست تمول پیچد
۵
رفتی از ساحت گلزار و نسیم سحری
بی تو چون شعله به بال و پر بلبل پیچد
۶
گره از کار دل آسان بگشاید جویا
دامن صبر چو بر دست توسل پیچد
نظرات