
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۴۳
۱
بلبلی نیست دل خسته که نالان نشود
داغ عشق تو گلی نیست که خندان نشود
۲
توبه کرد آنکه زهم صحبتی دختر رز
مرد باشد اگر از کرده پشیمان نشود
۳
جنگ را خوی تو داده است در آفاق رواج
مهر با صبح چرا دست و گریبان نشود
۴
صبر را لنگر خود ساز که در لجهٔ عشق
زورقی نیست که سیلی خور طوفان نشود
۵
سایهٔ کیست که در تربیت گل کو شد
قد رعنای تو گر سرو گلستان نشود
۶
هیچکس بهره ای از نکهت زلفش نبرد
گر نسیم سحری سلسله جنبان نشود
۷
چشم پرحرف تو در فکر سخن پردازیست
از چه جویای تو امروز غزلخوان نشود
نظرات