
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۴۶
۱
تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود
آشفته خاطریم به سامان نمی شود
۲
ارباب جستجوی به راهش سپرده اند
آن پای را که رزق مغیلان نمی شود
۳
کو لمحه ای که پنجهٔ مژگان شوخ او
با چاک سینه دست و گریبان نمی شود
۴
آن را که یکه تاز ره جستجوی اوست
پای طلب حصاری دامان نمی شود
۵
چون شمع در سری که نباشد هوای عشق
از پای تا به سر همه تن جان نمی شود
۶
جویا دل تو نشکفد از یک جهان نشاط
طرف می تو ساغر دوران نمی شود
تصاویر و صوت

نظرات