
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۵۲
۱
می نشاط که در جام شاه ریخته اند
به ساغر دل هر خاک راه ریخته اند
۲
ترا شراب به چشم سیاه ریخته اند
مگوی چشم به جان نگاه ریخته اند
۳
خمیر مایهٔ صبحست از صفا بدنت
ترا به قالب خورشید و ماه ریخته اند
۴
دلم ز یاد بناگوش او نیاساید
که فیض در قدم صبحگاه ریخته اند
۵
نهفته شمع رخت در هجوم پروانه
چنین که بر تو زهر سو نگاه ریخته اند
۶
هزار شکر که صد دوزخ از حجاب نگاه
زدل مرا به لب عذرخواه ریخته اند
۷
چه دور از نفسم بوی درد اگر شنوی
که گداز دلم شمع آه ریخته اند
۸
ز فیض مدحت ساقی کوثرم جویا
شراب عفو بجام گناه ریخته اند
نظرات