
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۵۳
۱
فصل نوبهاران است ابر در خروش آمد
نغمه سنج شد بلبل، خون گل به جوش آمد
۲
صبح روز باران است مفت می گساران است
باده بی محابا زن ار پرده پوش آمد
۳
هیچکس نمی ماند بی نصیب از قسمت
صاف روزی گل شد لاله دردنوش آمد
۴
بهر وصف رخسارش پیش حسن گفتارش
جمله تن زبان غنچه گل تمام گوش آمد
۵
در دلش ز بس شوخی صد زبان نهان دارد
گر ز شرم در ظاهر غنچه سان خموش آمد
۶
موسم بهاران است دور دور مستان است
محتسب غزلخوان است شیخ باده نوش آمد
۷
نقد جان به کف جویا می روم سوی گلشن
مژده نوجوانان را باغ گل فروش آمد
نظرات