
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۷۷
۱
تا چند رود دل پی کاری که ندارد
تا کی بود آوارهٔ یاری که ندارد
۲
لعل لب او سوخت چسان خرمن جان را
چون آتش یاقوت شراری که ندارد
۳
دریای غم عشق مربی گهرم راست
پرورده دلم را به کناری که ندارد
۴
چون بار دل اهل حسد گشت ندانم
دل در حرم وصل تو باری که ندارد
۵
جویا چه کدورت به دلش از تو نشیند
این پیکر فرسوده غباری که ندارد
نظرات