جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۸۰

۱

دگر بوی کبابم از دل آواره می آید

مگر امشب ببزم آن شوخ آتشپاره می آید

۲

چو گل کز باد نوروزی بریزد بر سر خاری

مرا دل بر سر مژگان که نظاره می آید

۳

نشد هموار بر دل در غمش نگریستن زانرو

سرشک از دیدهٔ غمدیده ام همواره می آید

۴

مگر ماه من امشب می شود در محفلم طالع

که هر دم در پریدن دیده چون سیاه می آید

۵

عبث پیش فلک می نالی از بیچارگی ایدل

از این بی دست و پا درد تراکی چاره یم آید

۶

ز برق نالهٔ جانسوز عاشق نرم گردیدن

نیاید ازدل سنگش ز سنگ خاره می آید

۷

بلند و پست دنیا چون کند با بدگهر جویا

کی از سوهان علاج زشتی انگاره می آید

تصاویر و صوت

نظرات