
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۸۳
۱
هرگز از پیش نظر آن رخ رخشان نرود
که مرا خون دل از دیده به دامان نرود
۲
آنکه از سینهٔ پرداغ من از مرهم رفت
هرگز از پنجهٔ گلچین به گلستان نرود
۳
آنچه بر چاک دل امروز ز مژگان تو رفت
هرگز از پنجهٔ عاشق به گریان نرود
۴
رفتن از خویش بود راهبر از مسلک عشق
نروی تا ز خود این راه به پایان نرود
۵
قد رعناش چو در جلوه شود نام خدا
کو دلی کز پی آن سرو خرامان نرود
۶
عشق و اندیشهٔ جمعیت خاطر هیهات
سر سودازدگان در پس سامان نرود
۷
آنچه جویا به تن زار من از عشق رود
هرگز از آتش سوزان به نیستان نرود
نظرات