جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۸۷

۱

نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید

ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید

۲

مجسم گشته حسن معنی گلشن به آیینی

که بو از گل به رنگ لیلی از محمل برون آید

۳

چنان در سینه‌ام بر روی هم بنشسته گرد غم

که اشک از چشم گریان مهره‌های گل برون آید

۴

شبی کز یاد رخسارش کند دل مجلس‌آرایی

ز لب آهم چو دود شمع از محفل برون آید

۵

نمی در سینه‌ام نگذاشت سوز غم مگر زین پس

ز چشمم در لباس اشک خون دل برون آید

۶

همین دل مرد را در خاک و خون عجز غلتاند

برآید با دو عالم گر کسی با دل برون آید

۷

ز فیض گریه بار غم شود چندان سبک جویا

که اشک از دیده گویی عقده‌های دل برون آید

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۷۴۴

نظرات