جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۹

۱

کاری نیاید از خرد ذوفنون ما

ما را بس است مرشد کامل جنون ما

۲

سر در کنار دامن محشر نهاده است

خوش دل ازین مباش که خوابیده خون ما

۳

پیرا نه سر ز سرکشی نفس فارغیم

خصم از شکست ما شده آخر زبون ما

۴

مانند داغ لالهٔ نشکفته در چمن

گردیده دود آه گره در درون ما

۵

دل را کمال حسن برآشفتگی فزود

دور خط است فصل بهار جنون ما

۶

جویا سزد اگر به فلاطون زنیم طعن

استاد ماست موسوی ذوفنون ما

تصاویر و صوت

نظرات