
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۹۰
۱
تا دلم هنگامهٔ مهر و وفا را گرم کرد
خوی آتشناک او بزم جفا را گرم کرد
۲
درد کی آسان تواند جای گیرد در دلی
داغ خونها خورده تا در لاله جا را گرم کرد
۳
پنجهٔ عصمت نپیچد زور بی زنهار می
باده نتواند سر اهل حیا را گرم کرد
۴
سر برهنه می برد دایم به سر مهر برین
آه - عالم سوز من از بس هوا را گرم کرد
۵
دوش جویا از ره انصاف شیخ شهر گفت
خودفروشی عاقبت بازار ما را گرم کرد
نظرات