
جویای تبریزی
شمارهٔ ۶۹۵
۱
در این زمانه کسی نیست رو به من خندد
مگر به روی دلم چاک پیرهن خندد
۲
چو گل به باد دهد ساز و برگ هستی را
به هرزه هر که در این باغ یک دهن خندد
۳
مرا ز یاد تو در سینه جوش فصل گل است
لبم ز شوق از آنرو چمن چمن خندد
۴
شکر به قیمت خاک سیاه هند بود
چو شوخ من به دو لعل شکرشکن خندد
۵
به قیل و قال دل اهل حال را مخراش
لب خموشی این قوم بر سخن خندد
۶
زبان حالت گلبن باین سخن گویاست
که هر که زر بفشاند به صد دهن خندد
۷
زده است شوخی حسنش بهار را جویا
ز رو به گل ز بناگوش بر سمن خندد
تصاویر و صوت

نظرات