جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۹۶

۱

‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود

برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود

۲

هر کرا در عین اقبال است چشمی بر زمین

چون مه و خورشید چشم اهل عالم می شود

۳

در ریاض بندگی رعناتر از شاخ گلی است

گردنی کز بار تسلیم و رضا خم می شود

۴

هر قدر افزون شود آمال کلفت آورد

آرزو چون جمع شد بالای هم غم می شود

۵

سودهٔ الماس بسریشند اگر با خون دل

بهر زخم سینهٔ عشاق مرهم می شود

۶

بگذرانی گر زدشمن نعمت حسن ادب

می فزاید بر تو چندانی کز او کم می شود

۷

حاصلی غیر از پریشانی نخواهد داشتن

کشت آمالی کز آب روی خرم می شود

۸

عاشقانش را زلعل نو خط خندان او

گلشن امید جویا سبز و خرم می شود

تصاویر و صوت

نظرات