جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۰۱

۱

سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد

بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد

۲

به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن

که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد

۳

ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن

کسی کو خود به تنهایی کند تنها نمی باشد

۴

به غیر از دشت وسعت مشربی کان فیضها دارد

چراغی در ته دامان هر صحرا نمی باشد

۵

ز تمکینت گرانبار ادب شد محفل مستان

چو گل وا شو که در بزم می استغنا نمی باشد

۶

ز بس نادیدهٔ مهر و وفایم خوبرویان را

نمی دانم که می باشد مروت یا نمی باشد

۷

به هر تاری ز زلفش عالمی دل بستگی دارد

بلی هر سر که بینی خالی از سودا نمی باشد

۸

شب هجر تو چندان گریه بر من زور می آرد

که شور اشک خونینم کم از دریا نمی باشد

۹

فور است از دورنگی تا به حدی خاطرم جویا

که بتوان گفت در باغم گل رعنا نمی باشد

تصاویر و صوت

نظرات