جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۱

۱

صاف حسرت زغمت نشئه طراز است مرا

شیشه دل زتو لبریز گداز است مرا

۲

خوش نماتر شده از جوش غرورش عجزم

نار او رونق بازار نیاز است مرا

۳

رخنهٔ سینه که چون چشم عزیزش دارم

بر رخ دل در فیضی است که باز است مرا

۴

نغمه باشد سب الفت جانم با جم

رشتهٔ عمر همانا رگ ساز است مرا

۵

می نماید غم عشق تو زسر تا پایم

هر سو مو به تن آیینهٔ راز است مرا

۶

شمع سان زنده ام از کاهش عشقش جویا

آب حیوان تن و سرگرم گداز است مرا

تصاویر و صوت

نظرات