
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۱۰
۱
ای ز فیض لطف عامت گشته خون ناب شیر
از چه در کامم چو طفل غنچه شد خوناب شیر
۲
آه سردم کرده از یاد بناگوشت چو ماه
هر سحر در ساغر خورشید عالمتاب شیر
۳
پیش از این گر ما در ایام شیر آب داشت
می کند در دور ما لب تشنگان در آب شیر
۴
تا برات روزی ام بر ما در ایام شد
غنچه آسا گشت در پستان او خوناب شیر
۵
این به طور آن غزل جویا که تمکین گفته است
من ز طفلی خورده ام در ساغر گرداب شیر
نظرات