جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۱۲

۱

غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر

وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر

۲

با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات

پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر

۳

هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان

از بسکه تند می گذرد شهسوار عمر

۴

بیرون زحد عقل بود عالم شباب

دیوانگی است لازم جوش بهار عمر

۵

کی می توان به زاری و زورت نگاه داشت

در دست هیچ کس نبود اختیار عمر

۶

با حاجیان کعبهٔ توفیق شو رفیق

از دست تا نرفته مهار قطار عمر

۷

یک دم ز زندگیم نشد صرف کار حق

جویا چو من مباد کسی شرمسار عمر

تصاویر و صوت

نظرات