جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۱۴

۱

نونهالم را ز بس بگذاشت بر شوخی مدار

عکس در آیینه چون در چشمه باشد بیقرار

۲

از بر خود افکند در سینه کندنها برون

هست از نامی من عاصی نگین را بسکه عار

۳

سخت رنگین می نماید جلوهٔ موج هوا

یا زمستی بال افشان گشته طاؤس بهار

۴

هر که بر درگاه دولت مانع سایل گماشت

چو بداری بهر خود آماده کرد از چوب دار

۵

در برم دل داغ خوبیهای بیش از حد اوست

در نمی آید میانش از نزاکت در کنار

۶

سوی خلق اندازد آخر از نظرها مرد را

آبرو ریزد ز چین جبهه اش چون آبشار

۷

از خمار باده جویا بسکه امشب خشک ماند

هر لب من کار دندان می کند مقراض وار

تصاویر و صوت

نظرات