
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۲۱
۱
شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر
موج قلزم گشته هر چین جبین از چشم تر
۲
بسکه دارد در گره آهی جدا از هجر اوست
چون حباب اشکم بریزد بر زمین از چشم تر
۳
گر نه خوناب جگر بارد ز مژگان جای اشک
کی خورد آبی دل اندوهگین از چشم تر
۴
بسکه باشم تشنهٔ نظارهٔ دیدار دوست
در دهن زیبد اگر گیرم نگین از چشم تر
۵
من که جویا دور ازو شب تا سحر در گریه ام
کی جدا گردد چو شمعم آستین از چشم تر
نظرات