جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۲۸

۱

از ازل بی وحشتی نبود دل ما را قرار

طفل ما نگرفته جز در دامن صحرا قرار

۲

دشمن هر کس به قدر خواهش او می شود

از نخستین خلق را اینست با دنیا قرار

۳

اضطراب عشق ماند جوهر شمشیر را

بیقراری بسکه بگرفته ست در دلها قرار

۴

مست من از بسکه بیرون گرد و شوخ افتاده است

گر شرر گردد نگیرد در دل خارا قرار

۵

کم نشد نام خدا از شوخی او ذره ای

یک قلم با آنکه چشمش برده از دلها قرار

۶

شوخی آهم شکوه حسن را درهم شکست

می برد جویا نسیمی از دل دریا قرار

تصاویر و صوت

نظرات