جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۴۰

۱

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز

خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز

۲

غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه باک

خندهٔ بی اختیار زیر لب دارم هنوز

۳

می کند با عشق، دل زورآزماییها هنوز

می رود دست و بغل چون موج با دریا هنوز

۴

ضعف پیری شوق عشق و عاشقی از دل نبرد

می گشاید شیشه ام آغوش بر خارا هنوز

۵

رنگ رعنایی که سرو جنت از وی برده فیض

بر زمین از سایهٔ خود ریزد آن بالا هنوز

۶

ساقی از جام می اش مشت گلابی برفشان

شوخی او خفته در آغوش استغنا هنوز

۷

می زند با قامت آن شوخ لاف همسری

شرم ناید سرو را با آن قد و بالا هنوز

۸

رفت جویا آن گل رو از نظر زان رو مراست

مردمک چون لاله داغ چشم خون بالا هنوز

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۷۷۶

نظرات