جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۴۳

۱

در دامن دل اشک ز مژگان تر انداز

این مشت شرر باز به جیب جگر انداز

۲

آنجا که کشد معرفتش تیغ چو خورشید

چون ماه گر از اهل کمالی سپر انداز

۳

از خویش بهر سو که روی دار امانست

زنهار از این مهلکه خود را بدر انداز

۴

یا زان مژه کن پهلو خواهش تهی ایدل

یا بستر راحت به دم نیشتر انداز

۵

هر شب پی تعمیر دلم تا که تو از جور

هر روز خرابش کنی ای خانه برانداز

۶

باشد که بیفتد زچمن بیضهٔ بلبل

ای دل زفغان شعله در این مشت پرانداز

۷

خواهی که چو شبنم روی از خود به نگاهی

جویا همه تن دیده به جانان نظراندز

تصاویر و صوت

نظرات