جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۵۲

۱

به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش

چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش

۲

نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش

که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش

۳

به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت

چکد چون بخیه های زخم از مژگان نخجیرش

۴

چنان سنگین ز گرد کلفت خاطر بود آهم

که چون آرم به لب از سینه باشد شور زنجیرش

۵

نهدرو سوی خلوتخانهٔ دل از حیا جویا

خیالم چو کشد بر پرده های دیده تصویرش

تصاویر و صوت

نظرات