
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۵۵
۱
می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش
می زند بر آتشم دامن قبای آبی اش
۲
عندلیب نوگلی گشتم که از طفلی هنوز
بوی شیر آید ز رنگ چهرهٔ مهتابی اش
۳
جز به همپروازی عنقا به مقصد کی رسد
یک نفس گر می شوی در خویش گم می یابی اش
۴
رهبر معراج عشقم شد تپیدنهای دل
آتش شوق مرا دامن زند بیتابی اش
۵
نیست جویا را زشوخیهای حسنش آگهی
دل به عیاری رباید کاکل قلابی اش
نظرات