جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۵۸

۱

تا یاد ترا کرده دلم راهبر خویش

پر در پر عنقا بپریدم ز بپریدم ز بر خویش

۲

تا بام قفس قوت پرواز ندارم

شرمنده ام از کوتهی بال و پر خویش

۳

پیوند سرین را به میان تو چو بیند

عاشق بود ار کوه نبندد کمر خویش

۴

یکبار به گرد سر او گشتم و چون شمع

گردم همهٔ عمر به قربان سر خویش

۵

جویا شده ام واله این مصرع سالک

‏«طاووس اسیر است به گلدام پر خویش»‏

تصاویر و صوت

نظرات